Peter Bohn
باتمام رسیده بود و تمام اعضای تیم شیفت صبحÜbergabe
،اعم ازپرستاران، اِرگوتراپویتها و توانبخشان بخش با عجلۀ
هر چه تمام ، انگار زنبور به شلوارشان افتاده بود به طرف رختکن
میرفتند من با تیم شیفت عصر تو دفتر بودم و هنوز چند قدمی بطرف کمد پرونده ها برنداشته بودم، میخواستم پرونده بیماری را که امروز به بخشمان آمده بود را مطالعه کنم که دیدم پئتئر همکارم که امروز صبح کار بود پیشم آمد واز من پرسید که چند دقیقه وقت دارم تو دلم گفتم ( یا ابوالفضل بیدین چی بوبوست) گفتم بله که دارم موضوعیه ؟
خیلی آرام و شمُرده صُحبت میکرد طوری که همکاران دیگرمان که متوجه مان شده بودند نشنوند گفت : برات هدیه ای دارم. گفتم چی ؟
هدیه ؟ گفت بله ، گفتم که از روز تولدم چند وقتیه که گذشته . گفت برای تولدت نیست ، گفتم پس برای چیست؟ گفت برای اینکه هفته دیگه دوشنبه شب جای من میای سر کار. گفتم فقط برای همین کار؟ گفت بله ،بعد ادامه داد : تو نمیدونی که چقدر برام مهمه که دوشنبۀ دیگر به جلسه اولیا و معلمان دخترم برم، دخترم امسال وارد کلاس اول شد، گفتم مبارکه ، گفت که تو جلسۀ هفته دیگر برای تمام سال برنامه ریزی میکنند در ثانی خوب نیست که معلم دخترم متوجه بشه که من در جلسه حضور نداشتم میترسم برای دخترم بد بشه. گفتم رفیق جان، من خودم دوتا بچه مدرسه رو دارم و همه این برنامه ها را میدانم تو دیگه نمیخواد برام توضیح بدی ، پاشو برو خونه ات و بی خیال باش.
نگاهی آرام به دور و بر انداخت دید که تیم شیفت عصر هنوز تو دفترند با اینکه زاویۀ دیدشان را به اطراف انداخته بودند ولی تمام هوش و حواسشان به گفتگوی ما بود بعد نگاهی آرام بمن کرد ، از او خواستم که بیرون بریم او هم آمد در مسیر راه به رختکن کوله پشتی کوچکش را از روی شانه اش برداشت و از من خواست که کمی صبر کنم. من ایستادم او هم زیپ کوله پشتی اش را باز کرد و بسته ای را از توش درآورد بیرون و گرفت طرف من. گفتم پئتئر عزیز تو مرا شرمنده میکنی ما همکاریم و روزی من هم بتو احتیاج پیدا میکنم ، گفت میدونم ولی میخوام که این را از من قبول کنی. گفتم نه ، گفت خواهش میکنم، او اصرار میکرد من ممانعت . گفت بازش کن اگر خوشت نیامد قبول نکن. خواستم چیزی بگم که دیدم نگاهش آنچنان مهربان و صمیمانه است دیگه چیزی نگفتم بسته را که تمیز و مرتب کاغذ کادوئی گرفته بود از دستش گرفتم آرام و آهسته شروع به باز کردنش کردم ، نیم نگاهی به چشمان ریزش که پشت شیشۀ عینکش کنجکاو تر نشان میداد انداختم لبخندی هم بر لبانش بود احساس میکردم با قبول اینکار یعنی قبول کردن گرفتن هدیه او را سبک کرده باشم.
با تعجب نگاهی بهش انداختم گفت صفحه 26 را باز کن . بازش کردم باورم نمیشد ، دو صفحه شعر با نام او چاپ شده بود .
گفتم تو شاعری من نمیدونستم ، من بارها و بارها موقع خواندن گزارشات متوجه این شده بودم که او دارای گنجینۀ بالائی از لغات است ولی هیچوقت فکرش را نمیکردم که او .
گفتم خوشحالم کردی خیلی خوشحالم کردی نه از بابت هدیه از این بابت که چنین همکاری مثل تو دارم بتو افتخار میکنم، بعد جویای این شدم که تو از کجا متوجه شدی که من به شعر علاقه دارم ؟ گفت چند بار تو دستت کتاب شعر دیدم ، گفتم امیدوارم که به رئیس کلینیک نگفته باشی، خندید و میدونست که شوخی میکنم.
ازش خواستم که به خونه اش بره و مجددن از او بابت هدیه تشکر کردم،هدیه بابت کاری که هنوز انجامش ندادم.
بیوگرافی
پئتئر بهُن در سال 1973 در شهر مانهایم آلمان بدنیا آمد و بعد از
گرفتن دیپلم وارد دانشگاه هایدلبرگ شد ودر رشته
زبان آلمانی و فرانسه تحصیل کرددر سال 1999 به شهر زادگاهش
برگشت و از آنجائی که دوران یکساله خدمت
سربازیش رادر یک کلینیک بیماران روانی انجام وظیفه کرد ،
به این کار علاقمند شد، تا جائی که دوباره وارد دانشگاه و
دررشته توانبخشی تحصیل کرد و از سال 2005 در حومه شهر
فرانکفورت در یک کلینیک مخصوص بیماران روانی
مشغول بکار میباشد.
به آلمانی یعنی تحویل دادن. در اینجا اشاره به:Übergabe*
اتفاقات در یک مقطع زمانی کار است ، دادن اطلاعات
به کس یا کسان دیگر.
من گمُُت کردم « شعری از پئتئر بهُن»
من گمُت کردم،
تورا، که هرگز
زاده نشدی.
من گمُت کردم
تورا، که هرگز،
زاده نخواهی شد.
او مرا شکست
آنزمان که هنوز
پا بر زمین ننهاده
و سینه خیزدر دنیای ِ
رویاهم می خزیدم.
قلب زخیم دیگر
هیچ انسانی را
نمی شناسد،
عشقم نیز
هیچ دنیایی را،
این چنین
بی پایانست
دنیای ِ آرزوهایم.
۳ نظر:
نمی شد همینطوری بی هیچ بهانه ای کتاب را به شما هدیه می داد؟
معمول نیست چنین کاری در بلاد آنها؟
طوری شما پلیسی نوشته بودید که فکر هر هدیه ای کردم جز کتاب!...
خدمت خانم بزرگی عرض شود که که در این بلاد اگر مذکر به مذکر ویا فرق نمیکند مونث به مونث هدیه ای بی دلیل دهند برایشان حرف در میاورند.
از آنجائی که من و پئتئر هر دو متاهلیم بدین سبب از اتاق بیرونش کشاندم.امان از دست مردم !.
ba salam be doste azize gilani
shoma mitonid dar ghesmat weblog nevisane fa'al kharej az gilan ba zekr etelaat khaste shode sabtenam konid
با لينك گيلان بلاگدر وب خود ما را در معرفي هرچه بهتر سايت ها و وبلاگ هاي گيلان در دنياي مجازي (اينترنت) ياري كنيد.
منتظر نظرات سازنده شما هستيم
پيشاپيش از ياري شما در كامل كردن مجموعه اي براي گيلاني ها
با تشكر
مديريت گيلان بلاگ
ارسال یک نظر